- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
دوبـاره سایۀ حـق روی مردم افتاده تـو آمـدی و زبـان از تـکـلّـم افـتـاده بعید نیست که آدم به شوق پابـوست به دام وسـوسه انگـیـز گـنـدم افـتاده میان روی تو و ماه آسمان عمریست جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده کـنار جزر و مد خـندههای دلچسبت به جان حضرت دریـا تـلاطم افتاده چو جان به سینه تورا می فشارد ارباب و به گـونههـاش دو چـال تبـسّـم افتاده غـبار چـادر خود را تکـان بده بانو که کـائـنـات به فـکـر تـیـمّـم افـتـاده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
شکرِلله که حق را به من آموخت حسین شعلۀ حُبِ علی، در دلم اَفروخت حسین هرکسی عبد حسین است، همان عبد خداست با خدا حرف زدن را به من آموخت حسین آری از روز ازل بود، که با دستِ خودش مِحنتِ فاطمه را در دلم اَندوخت حسین با صدای سخنِ عـشـق، به دنیا فـرمود: ذرّهای دینِ خدا را به تو نفروخت حسین با سـتـمکار، سخن از درِ تـذلـیل نگـفت ذلّت و خواری و لبخند! نیاموخت حسین تَـهِ گـودال اگـر زمـزمـۀ یـا رب داشت زیرِ شمشیر و سنان، دیده به ما دوخت حسین کهنه پیراهنِ او هم به خدا غارت رفت بر تنِ خویش به جز نیزه نَیاَندوخت حسین آتشِ عـشـقِ خـدا و عـطـشِ کـشته شدن آنقدَر داشت، که لب تا جگرش سوخت حسین کـربـلایی نـشـود، هـر که فـدایی نـشود بر سرِ نیزه چو خورشید، بَر اَفروخت حسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
از بس گـنـاهِ روز، مـرا خـار میکـند شب دورم از نگـاهِ تو ای یـار میکند چـشـمِ بـخــواب رفــتـه و آلــودهٔ مـرا کِی در سحر، صدای تو بیدار میکند بـا بـیخـیالی از گـنهـم رَد شَوم، ولی خـود را سـرِ نــمـاز پـدیـدار مـیکـنـد گـاهی من از نـمـاز که لـذت نمیبرم پیـداست دل سیـه شده، بد کار میکند وای از نگاههای حرام و خطای چشم بر من چـقدر لطف، که سـتار میکند حـتـی گهـی نگـاهِ حـلالـم شـود حـرام گـاهی حـلال، چـشم مـرا تـار میکند بایـد فـقـط به لطف حسیـنی پـناه بُـرد مـا را خـدا قـبـول بـه دلـدار مـیکـنـد یک روضهٔ حسین، خطاپوشِ عالمست این روضه کـارِ تـوبهٔ بـسیـار میکند ما را به کـربـلا بـرسانـیـد نـیـمه شب مادر رسیـد و گـریه ز اسـرار میکند پـائـیـنِ پــای مـرقـد اربـابِ بـیکـفـن دل را تـمـام عـمـر گـرفـتـار میکـنـد
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شبی که با تو شود طی شبیست یلدائی نـه ایـن دقـایـق بـیمـعــنـی اهـــورائـی وان یـکـاد بـخـوانـیم و در فـراز کـنیـم بـه مـقـدم سـحــر جـمـعـهای تـمـاشـائی حضور مجلس انس است و دوستان جمعند خـدا کـنـد که در این بـزم عشق باز آئی ترنج و تیغ به کـف؛ منـتظر سر راهت نشـسـته یـوسف صدیق، بسکه زیـبـائی کدام دیده ز هجرت گریست این شب را امیـر بـادیـه گـرد، ای خـدای تـنـهـائـی چـگـونه بیتو سـپـر میشـود دقـایق ما بیـا که درب دلـم تـا مـدیـنـه بـگـشـائـی «به رغم مدعـیانی که منع عـشق کنند» جـمال چـهـره تو حـجـتیست زهـرائی
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ما چـلـه نـشینِ شبِ یـلـدای ظهـوریم مـا منـتـظرِ نـوبت بـر پـائیِ نـوریـم ما محـو جـمالِ پـسرِ فـاطـمه هـستیم شب زنده نگه دار، به یلدای حضوریم *************** کاش میشد که بـلـندای شب یـلدا را تا خود صبح فقط مست و خمارت باشم *************** وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد پایان بـده بر این شب یلـدا شتاب کن *************** کـجـایـی یـابـن زهـــرا تـا بــبـیــنـی دو چـشمانم فـقـط بهـر تو جاریست *************** پـائـیـز مـن امـشـب شده بـارانـیتـر از اشـک من آسـمـان، چـراغـانیتر در دیـدۀ مـن کـه از تـو دورم، یـلـدا رنجیست که یک دقیـقه طـولانیتر
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شب یـلدایم اگر با تو سحر شد زیباست! به دعای فرج و نام تو سر شد زیباست! ما که خود چـلّـه نـشین تو شدیم آقـاجان این شب چلّه اگر از تو خبر شد زیباست! ما که عمری زدهایم دم زِ فراق تو، اگر بعد از این شامِ سیه خَتمِ سفر شد زیباست! شب نشیـنی و کـنار دِگـران خوب اما... با تو و عشق تو گر جمله سپر شد زیباست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
با وضـو از دیـدۀ تر مینـویسم فـاطمه مثـل فـضه مثل قـنـبر مینویسم فـاطمه تا قـیامت آفـتـاب روشـن دین فـاطـمهست حضرت معصومۀ طاهاست! عصمت را ببین محملش نور است نورالله عزّت را ببین بین راه مـشهـد و قـم مـا کـرم لازم شـدیم ای امـیـد دردمـنـدان و پـنـاه بی کـسـان جان فـدای خواهری تو تـمام خواهران هر زمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم چند روزی هست تب دارد نگاهش بر در است آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است اینچه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست رفـته بین هر بیـابان در هـوای دلبرش روی ناقه بینمحمل سایبان دارد سرش درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید با لب تشنه رضای خویش را بیسر ندید عـمهاش زینب ولی زیر لگـدها مانده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام الله علیها
اگر به دست خـزان بـاغ بی بـری بانو ولی به روی فـلک سایه گـستـری بانو ز شور عـشق بـرادر به برکـت قـدمت نمک به سفـره این شهـر میبـری بانو تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت اگر چه سینهات از غصه گشته مالامال ولی دمـیـده به قـم بـا تو کـوکب اقـبـال تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم شكسته میشود پشت برادر بیبرادر هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بیبرادر از مديـنه آمـده تـنهـا به عـشـق ديـدن او جان نمیخواهد به تن معصومه ديگر بیبرادر لحظه لحظه اضطرابش میشود بيش از مدينه دختر موسي ابن جعفر گشته مضطر بیبرادر با برادر كوه غم را مثل كاهی ديده خواهر غصههايش میشود چندين برابر بیبرادر قم چه استقبال گرمی كرده از معصومه خاتون خاطرش هرگز نشد در قم مكدر بیبرادر روضه دارد تك تك اين بيت ها در لا به لايش او نديـده هـلهـله در بين معـبـر بیبرادر خاطرش جمع است دارد روی پيكر سر برادر همسفر هرگز نشد معصومه با سر بیبرادر روضه كم كم شد كشيده سمت شام و مجلس می زينب آنجا مانـده تنها بیبرادر بیبرادر
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هجران به چالش میکشاند عاشقان را هـمراه خـود میآورد اشـک روان را خواهـر شدی و فکر دوری از برادر با بیقـراری بُـرده از جانت تـوان را بــیـن تــمــام غــصــههـا داغ بــرادر تا پـای مُردن میکـشاند خواهـران را الـحــمـدلله کـه نــدیـدی بــیـن گــودال زیـر هجـوم نیـزه جـسم نـیـمهجـان را با دست بسته کـوچه به کـوچه نرفـتی یـا که نـدیـدی پـوسـخـنـد این و آن را شکر خـدا که پـاسبـانت محـرمت بود دور و بـر نـاقـه نـدیـدی فـاســقـان را اصلا نـرفـتی شـام! نه!! اصلا ندیـدی بر روی لبهایش فـروود خیزران را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
اختالرضا حبیبۀ موسی ابن جعـفری ای بانـویی که ثانی زهـرای اطهـری دُرّ گـرانـبـهـای ولایـت به شـهـر قــم از جـمـلـۀ خـلایـق عـالـم تـو بـرتـری پوشیده نیست جود تو از بس کریمهای هرکس رسید بر حرمت خوب میخری بـانـوی آسـمـانـی خـاکـی نـشـیـن مـن با لطف خود همیشه کنی ذرّهپـروری دنیا چقدر پست و حقـیر است پیـشتان وقـتی به سـجـده ذاکــر اذکـار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جـانـم فـدای آن هـمـه دل بـیـقـراریت در هجـر یـار آن همه لحـظه شماریت جـانـم فـدای درد فـراقـی کـه دیــدهای دنـبـال یـار آن هـمـه نـاقـه ســواریـت جـانـم فـدای سـیـنـۀ پُـر الـتـهـاب تــو جـانـم فـدای آن هـمه انـدوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فـراق بـود کـه شـد زخـم کـاریت گـفـتم فـراق روضهای آمد به یـاد من آن روضهای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخـوانم برایتان روضه بخـوانم از سفـر عـمه جانـتان بـانـو اگر چه رنج سفـر را کـشیدهای امـا سـر بُـریـده بـه نــیــزه نــدیــدهای گرد و غبار راه به رویت نشسته است امـا کـجـا «اُخـیَّ الـیَّ» شــنــیــدهای؟ راهـی دراز آمــدهای تـا بـه قــم ولـی از تل کجـا به جانب مـقـتل دویـدهای؟ بر سیـنه دستـخـط برادر گرفـتی و... سوزی به یـاد جامۀ از کین دریـدهای سخـتی راه نـیـرو و تابت گرفـتـه بود وانگه رسید خاطرت از قـد خـمیدهای گرچه به یاد یار دو چشمت پُر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هر زمانی دل، میان سیـنهام گم میشود یا به مشهد میرود، یا راهی قم میشود تا نگاه من به دریای ضریحش میرسد دل دگرگون میشود، غرق تلاطم میشود دانه دانه اشک های زائـرانـش میچکـد زیـر پـاهای کـبوتـرهاش گـنـدم میشود نـور میبارد چـنان از گـنـبد این آفـتاب در کنارش جلوه خورشید هم گم میشود شهر قم یا مشهد سلطان چه فرقی میکند هر کـدامش قـبلۀ حاجـات مردم میشود بارها ناگـفـته در اینجا شدم حاجـت روا رفته از دستم حساب، این بار چندم میشود دل به دست او سپردی غم مخور، کار نشد با دعای خواهر خورشید هشتم میشود
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
خیمهگاه اینبار در قم بود، مقتل طوس بود جادۀ مشهد به قـم لبریز از فـانوس بود نامه با خط برادر داشت در دستان خود خواهری از دور میآمد ولی مأیوس بود بر لب خشکـیدۀ قم ذکر یا معـصومه و بر لب معصومه خانم ذکر یا قدّوس بود بس که چشمش را به راهت دوخته، از راه قم خاک مشهد بیشتر در حسرت پابوس بود رود غـم های پـدر، دریای دوری رضا بر فـراز نـاقـهای انگـار اقـیـانـوس بود زینب این بار آمده قبل از برادر جان دهد این خودش متن زیارتنامۀ مخصوص بود روضۀ دشت بـرادرهای از هم ریخـته داغ سنگین بود، روضه روضۀ ناموس بود در فراق هشتمین طاووس جنّت جان سپرد آنکه در دستان خدّامش پر طاووس بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هر لحظه لحظه با نفـست خو گرفتهام از عـطر نـاب پـیـرهـنت بـو گرفـتهام بیبـاده می ز جـام طهـوراییات زدم سر مـسـتـم و تـرانـۀ یا هـو گـرفـتـهام تا با تو روبـرو شوم ای آسـمان عشق مـن از تــمـام آیـنــههـا رو گـرفــتـهام بـا تــو هــمـان تـلاطـم دریــای آبـیام بـیتـو شـبـیـه کـشـتی پهـلـو گـرفـتهام تو مـاه آسـمـانی خـورشـیـد هـشـتـمی مهـر تـو را ز ضـامن آهـو گـرفـتـهام حق دارم این چنین به تو وابسته تر شوم من نـا گـرفـته را ز تـو بـانـو گرفـتهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
دلخسته از فراغم یا رب رسان رضا را کن مستجـاب یا رب تنها همین دعا را هر منزلی که رفـتم نقـش سراب دیدم پیـوسـته یـادم آمـد غـمهای کـربـلا را معصومه زینب تو؛ تو هم حسین من باش چیزی دگر نخـواهم بگـذار این بنا را حالا که تو حسینی بر محملم نظر کن خواهم تو را ببوسم نی آن سر جدا را دسـتان عـمـهام را بـستـند گر چه آنها در بین سربداران میجـست مقـتـدا را
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
میداد جان و بر لـبش ذکر رضا بود مـثـل بـرادر نــالـهاش واغـربـتـا بـود پایـش بسوی قـبله و قـلـبـش خـراسان بهر امامـش هـمچنان غـرق عـزا بود داغ رضایش آنچـنان از پـای انداخت در آن جوانی سخت محتاج عصا بود مـیکــرد یــاد زیـنـب و داغ بـــرادر کـوفه بـرای آل عـصمـت بیحـیـا بود در دست اهل قم همه گل بود و گل بود در دست پست کوفـیان سنگ جفا بود دارالـبـکـایش نـیـنـوا میگـشـت بـانـو کم کم گـریز روضهاش تا کـربلا بود گـویـی ز تـل زیــنـبـیـه دیـد خــواهـر بر زخـم زخـم آن بـرادر، رد پـا بـود جـسم بـرادر را خـراسان دفـن کردند در کـربـلا اما تـنی پُر خـون رها بود جا دارد اینکه جان دهد زین غم رئوفی آیا سـزای آل عـصـمـت نـاسـزا بـود؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
حُسن تو سِـرِّ عـاشـقی را بـرملا کرد بر طُـرّۀ زلـف کـمـنـدت اقــتــدا کـرد شکر آن خدا را که ز لطف بیمثالش روز ازل بـا تـو دلــم را آشــنـا کــرد دلـدادگـی دلـدادهات شد، شـوق پـر زد عـشق آمد و بر تو سلامی دلـربا کرد جانم فـدای پـیـر میخـانه که سـرمست ما را به عشق روی ماهت مبتلا کرد من بنـدهای سرگـشته بودم که نگاهت دل را اسـیــر بــارگـاه ســامــرا کـرد دیدارِ سُرِّ مَن رَأی رشک بهشت است باران ز شوق دیدنت اشک بهشت است زیبا گل سوسن که رشک نسـترن شد جلـوه نـمود و رونق دشت و دمن شد روی زمـیـن تـا آســمــانِ بـیکـرانــه در هر کران دائم ز حُسن او سخن شد در خـانۀ قـلـب هـمه جـانـانه جـا کرد هرجا که مِهرش بود بر دلها وطن شد ذکر حدیثـش قدسیان را مست میکرد در حـلـقـۀ خـاتم عـقـیـقـی از یـمن شد وقـتی که دنـیـا آمد و بُـرد از همه دل نــام دل آرا و خـدایـیاش حَـسَــن شـد حُسن حَسن، مهر حسین و مرتضی داشت او یک تـنـه حُـسن تـمام انـبـیـا داشت او آمـد و آغـاز عـشـق و دلـبـری شد گـویـا دوبـاره مـوسم پـیـغـمـبـری شد تــاب تــمـاشـایـش نــدارد دیــدۀ شـب بر او هجوم از خصم با نابـاوری شد در لشکری، محبوب را محصور کردند غافل از آنکه نام خوبش عسکری شد با رمز یا زهرا دل از دل دادگان بُرد آغــاز دلــداریِ یــار حــیـــدری شــد در سامرایش سائلان صف ها کشیدند درگـاه او درگــاه حـاتـم پــروری شـد مـا هـم گـدایــان ره دلــدار هــسـتـیــم در انـتـظار وصـل روی یـار هـسـتیم هر کس که شـوق سـامـرا دارد بیـایـد هر که به دل عـشـق خـدا دارد بـیایـد هر کس به قـلبش شوق دیدار زیارت از بــارگــاه ســـامـــرا دارد بـــیــایــد مهـر امـام عـسکری در سـیـنۀ ماست هر کس که قـلـبـی با صفـا دارد بیاید شـوق مــدیــنـه تـا ابـد داریـم در سـر هـر کـه دلـی درد آشـنــا دارد بــیـایـد این بانگ زیبای خدا از آسمان هاست هـر کـس هــوای کـربـلا دارد بـیـایـد خـتـم کلام عاشـقـان ذکر حـسین است عشق خـدای آسـمان ذکر حسین است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سرمان گرمِ عطش بود، که باران آمد ابر رحـمـت به سر خـاک بـیـابان آمد کنج این خـلوتِ سرمازده میلـرزیدیم که نـگـاه تـو به امـداد زمـسـتـان آمـد تـلـخـیِ کام همه با دَم تو شـیـرین شد تا به لبـها عسلِ ذکر "حسن جان" آمد تا فـضای دهـن از نام همه خـالی شد گـلِ ذکـر تو به مـهـمـانـیِ گـلـدان آمد تا که دیـدند گـدای تـوأم و خاک نشین دیـدم از سمت تو قـالـی سـلیـمـان آمد افتخار است، که در خانۀ تو پادریام همه جا جار زدم خاک درِ عسکریام ای که قلبم شده با عشق تو آرام، سلام به شما میدهد این سائل گـمنام، سلام به شکـار دل من آمـدی و صیـد شـدم پس به تو میدهم اینجا وسط دام، سلام آمدی میکـده را مست قـدومت کردی همنـوا با لب ما داده به تو جام، سلام گرچه بین قفس انداختنت؛ اما بعد ... به شما داد همان شیر، که شد رام، سلام حسرت روی تو را داشت، ولی هر شب و روز داد کعـبه به تو با جامۀ احـرام، سلام عشق ما پای قدوم تو سر انداختن است کارمان پیش نگاهت سپر انداختن است حـاضـرم نـذر نگـاهـت بـدهـم دنیا را تا که شـایـد بـدهـی راه، تـو آقـا ما را بـرگـۀ نـوکـریام را نکـنی تا ... آقا ! دارم امّیـد، که رویـش بزنی امضا را گم شدم از نظر خلق، به عشق تو فقط تا نـشـانـم بـدهـی گـنـبــد ســامــرّا را کاش یک شب بشوم خادم صحن حرمت تا که جـارو بکـشم خاکِ کفِ آنجا را میدهم قول، اگر زائر صحن تو شدم بکـنـم نـوکـری تـک تـک زائـرها را با دعاهای تو و حضرت هادی پدرت کاش یک روز، بیایم حرمت با پسرت تو دعـا کن که دعـاها به ثـریـا بـرسد تا که امـر فـرج از عـالـم بـالا بـرسـد مستـجـاب است دعـاهای تو حـتماً آقا پس بخواه آخر این قصه به فردا برسد آه، یعـقـوب، بکـن رحـم به کنعـانیها تو دعا کن که مگر یوسف زهرا برسد جسم بیروح همه منتظر هوی شماست کاش بر پیکـر این قـوم، مسیحا برسد تو دعا کن که پس از این همه یلدای فراق صبحِ موعودِ خدا؛ روزِ خوشِ ما برسد بـانـی اصـلـی مـیــلادِ گـلِ لـبـخـنـدت سال بعدی بشود کاش، خودِ فـرزندت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
زمین شدیـم ولی آسمانِ ما حسن است کـرانهایـم ولی بیکـرانِ ما حسن است گره گره هـمه اما؛ امـانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِجانِ ما حسن است هـزار شُکـر تـمـامِ جـهـانِ ما حـسـن است رسـیـد جـلـوهای و بـاز یا عـلی گـفـتیم پس از دو یا حسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همۀ عـمـر با عـلی گـفـتیم به فـاطـمـه بـنـویـسـید جـانِ ما حسن است بساطِ عاشـقیام جور شد به لطف شما و سهـمِ سفـرۀ ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهـور شد به لطف شما تـمامِ عـمر فـقـط آب و نـانِ ما حسن است برای عـرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پـیـش کـشیِ تو جـان کـم آوردند به پـای بـوسـی تو آسـتـان کـم آوردنـد قـلم زدنـد به عُـمر و زمان کـم آوردند که عشق در رگ و در استخوانِ ما حسن است گـدا شـدیـم بـگـوئـیـم این سـخـنهـا را نـوشـتـهانـد خــدایِ کَــرَم حـسـنهـا را بـرای مـا که نـوشـتـنـد پَـر زدنهـا را بـه سـامـرایِ شـمـا رفـتـن آمـدنهـا را هـزار شُکر که رزقِ دُکـانِ ما حسن است به روی شانه اگر گـیسویت رها بشود عجـیب نیـست اگـر قـبـله سامـرا بشود حسن نـمـاز و حـسن قـبـلـۀ دعـا بشود حسن رکوع و حسن سجدههای ما بشود مـیـان کـرب وبلا هـم اذان ما حـسـن است نـوشـتـهانـد بر این خـانه از قـدیـم: الله که با تو جلوه کند جلـوهای عـظیم: الله عصا بدست رسیده است پیشِ تو کلیم الله کـلـیـم تـا که بـگـویـد حـسن کـریـم الله چه غم از این همه غم، مهربانِ ماحسن است اگر چه تـکـیـهگَهِ خـانـههـا پـدر بـاشـد پدر هـمـیشه هـمه کـارهاش پـسر باشد پـسـر بـرای پــدر؛ پــارۀ جـگـر بـاشـد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بـزرگ خانۀ صاحـب زمانِ ما حسن است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
زانـو زدنـد پـیـش تـو با احـتـرامهـا شاه و گـدا و صاحب مال و مـقامها از آسمان عشق امامت رسیدی و... شد مـقـدم حـضـور تو خـتم کـلامها امشب طواف، دور تو باید کنند خلق جای صفا و مـروه و بیت الحـرامها ای عـشق دومـین حـسن بن عـلیِّ ما دستی بکش تو بر سر ما، ما غلامها در وصف جایگاه رفیعت همین بس است صف بسـتـهانـد پشت سر تو امـامها دلـتنگ سامرای تو هـستـیم یا حسن دلتنگ عطر صحن و سرایت مدامها زائـر شدیم از ره دور و نشـسـتهایم حـالا در انـتـظـار عـلـیک السلامها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
فـروغ شمس و قـمر وام دارِ منظرتان به مـاه، طعـنه زنـد طلعـت مـنـوّرتان سلیلِ سوسن و سنبل، حُـدَیث مادرتان سلالـهات بدرخـشد چو تاج بر سرتان مـرا نـوشـته خـدا از ازل کـبـوترتـان حـلال زاده بوَد هرکه گـشت یاورتان خدا سپرده به گردون سپهرِ سرمد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را شبانهروز دلم با تو عرض حاجت کرد گدای سامـرهات باز هم سماجـت کرد چه می شود نتوان ساده ترک عادت کرد گدای کوی شما بر جهان سیادت کرد بهـانه بود گـدایی؛ تو را زیـارت کرد شمیم نام تو دل را پُر از حرارت کرد به دستهای تو دیـدیـم جودِ بی حد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را فــدای دلـبــریات دودمــان دلـبــرهـا به خاک پای تو سودند عرشیان سرها به اذن حق تو عوض میکنی مقدّرها کـم آورد بـه مـدیـح تـو کـل دفــتـرهـا امام عـسکریِ نیک و بد ز عـسکرها فـدای لـشـگـر مـهـدیـت کـل لشگـرها به کوی تو دل کعـبه بدیـده مقـصد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را حسینیان به دو عالم حسن حسن گویند تـمام عـمـر مسلّـم حـسن حسن گـویند چو انـبـیاء معـظّم حـسن حسن گویند صفا و مروه و زمزم حسن حسن گویند فـرشـتگـان مکـرّم حسن حسن گـویـند مدافـعـان حـرم هم حسن حسن گـویند نـمـیکـنـنـد رهـا این مـدار مـمـتـد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را هماره شوق رهاییست بر شما مرهون ولی شده غـم و انـدوه بهـرتان قـانون به چار سالـگیات هـمره پـدر دلخـون نمودهاند غـریـبانه از مدیـنهات بیرون به شهر سامره تبعـید کرد دشمن دون شهید گـشته و دور از دیارتان مدفون بخوان همیشه «رئوفی» تو آل احمد را امــام یــازدهــم را؛ ابــا مــحــمــد را
: امتیاز
|